مجال – او
- آهنگ /
- ۵ اسفند ۱۴۰۲ /
- 0 نظر /
- 8,685 بازدید
آهنگ مجال او
دانلود آهنگ جدید مجال به نام او
Mojall - Ou

متن آهنگ مجال او
ساکنم بر در میخانه که میخانه از اوست
می خورم باده که این باده و پیمانه از اوست
گَر به مسجد کشدم زاهد و در دیر کشیش
چه تفاوت کند این خانه و آن خانه از اوست
خویش و بیگانه اگر زحمت و رحمت دهدم
رحمت خویش از او ، زحمت بیگانه از اوست
گر چه پروانه دلی سوخت ز شمعی چه عجب
شمع از او محفل از او هستی پروانه از اوست
روزگاریست که در گوشۀ ویرانۀ دل
کرده ام جای که این گوشۀ ویرانه از اوست
گر چه جانانه در این شهر بسی هست ولی
اوست جانانۀ من کین همه جانانه از اوست
نیَم آدم گر از آن دانۀ گندم نخورم
من از او جنّت از او خوردن از او دانه از اوست
سنگ زد عاقل اگر بر دل دیوانۀ ما
سنگ از او عاقل از او این دل دیوانه از اوست
گر چه دانم همه افسانه بود قصّۀ عشق
شرح افسانه کنم کاین همه افسانه از اوست
کشتن نفس نه از همّت مردانۀ توست
بس کن ای عقل که این همّت مردانه از اوست
روزگاریست که در گوشۀ ویرانۀ دل
کرده ام جای که این گوشۀ ویرانه از اوست
گر چه جانانه در این شهر بسی هست ولی
اوست جانانۀ من کین همه جانانه از اوست
می خورم باده که این باده و پیمانه از اوست
گَر به مسجد کشدم زاهد و در دیر کشیش
چه تفاوت کند این خانه و آن خانه از اوست
خویش و بیگانه اگر زحمت و رحمت دهدم
رحمت خویش از او ، زحمت بیگانه از اوست
گر چه پروانه دلی سوخت ز شمعی چه عجب
شمع از او محفل از او هستی پروانه از اوست
روزگاریست که در گوشۀ ویرانۀ دل
کرده ام جای که این گوشۀ ویرانه از اوست
گر چه جانانه در این شهر بسی هست ولی
اوست جانانۀ من کین همه جانانه از اوست
نیَم آدم گر از آن دانۀ گندم نخورم
من از او جنّت از او خوردن از او دانه از اوست
سنگ زد عاقل اگر بر دل دیوانۀ ما
سنگ از او عاقل از او این دل دیوانه از اوست
گر چه دانم همه افسانه بود قصّۀ عشق
شرح افسانه کنم کاین همه افسانه از اوست
کشتن نفس نه از همّت مردانۀ توست
بس کن ای عقل که این همّت مردانه از اوست
روزگاریست که در گوشۀ ویرانۀ دل
کرده ام جای که این گوشۀ ویرانه از اوست
گر چه جانانه در این شهر بسی هست ولی
اوست جانانۀ من کین همه جانانه از اوست
کاربر گرامی هزینه حجم مصرفی اینترنت شما نیم بها محاسبه می شود
خانه »